داستان, داستان کوتاه

خواب نما عشق قدیمی

خواب نما عشق قدیمی

خواب نما عشق قدیمی

جرج : بیل
بیل : بله
جرج : هنوز تو فکرشی
بیل : فک کنم این صد بار می شه پرسیده باشی خودت که می دونی اون برام از همه چی مهم تر
جرج : نمی خوای داستانش رو بگی برام چی شد
بیل : راستش سخت خیلی سخت
جرج : حالا که این همه سال گذشته بگو یکم شاید دلت اروم شد
بیل : اوکی پس گوش کن
جرج : بگوشم
بیل : قصه از اون جا شوع شد که سر یه مسافرت کاری قراردادی مهرمانه که باید بین روسیه و امریکا بسته می شد همراه چند نفر دیگه راهی روسیه شدیم اون جا مترجم ما خانومی به اسم انجل بود لهجه امریکایی خیلی عالی داشت ادم فکر می کرد که اون یه امریکایی
—- ۱۰ سال قبل —-
سرهنگ برنارد : بیل اماده ای برای ماموریت
بیل : بله قربان
سرهنگ برنارد : فردا با تیم باید به روسیه بری ساعت پرواز فردا بهت ابلاغ می شه
بیل : بله قربان
—-فردای ان روز —-
سرهنگ بر نارد : برای همگی ارزوی موفقیت دارم برای اخرین بار ماموریت ها رو می گم تمام تلاشتون رو انجام بدید تا چیزی از قلم نیفتاده باشه
جمع : بله قربان
بعد از کلی صحبت و برنامه هایی که باید انجام می شد همگی سوار هواپیما شدن برای اطمینان بیشتر چند هواپیما از زمین بلند شده بود تا نشه تشخیص داد کدوم هواپیما مسافران روسیه رو با خود می بره هواپیما مسافران در اخرین لحظه انتخاب شده بود پس از رسیدن به مقصد و پیاده شدن یک خانوم قد بلند به سمت اون ها اومد
انجل : سلام من انجل هستم مترجم و راهنمای شما
بیل : اوه سلام مممنون اگه مکان داره ما رو به استراحت گاهمون راهنمایی کنید همگی تو یه پرواز بسیار طولانی خیلی خسته شدیم
انجل : بله حتما
بیل : شما خیلی شبیه یکی از همکلاسی های سابق من هستید هر چند اسم ایشون یکی چیز دیگری بود
انجل : چه حسن تصادفی حتما ادم خوبی هم بوده که تابه حال تو یادتون مونده
بیل : اوه بله ، می تونید فردا شهر رو به من نشون بدید خیلی مایلم جاهای دیدنی مخصوصا بعضی از نقاط که نوشتم رو نگاه کنم چند روز فرصت هست تا بتونیم شهر بگیردیم تا همه اماده بستن قرار داد بشن امیدوارم قرارداد به خوبی بسته بشه
انجل : من هم امیدوارم راستی اسم اون همکلاسیتون چی بود
بیل : اسم اون جولی بود همیشه من می گفتم جوی اونم عصبانی می شد می گفت اسم یه خانوم باید کامل عدا بشه راستش اون حادثه اگه اتفاق نیفتاده بود شاید الان باهم ازدواج کرده بویدم
انجل : متاسفم حتما براتون خیلی سخت بوده
بیل : بله خیلی
انجل : بفرمایید این هم اتاق استراحت شما اگه کاری داشتید داخلی ۲۰۱ رو بگیرید در خدمتتون هستم
بیل : حتما بسیار ممنونم
—-
بیل (ذهن) : اگه امریکا بودیم می گفتم خودش ولی اون این جا چیکار می کنه بعد اون اتفاق که پدرش از دست داد یه هو ناپدید شد ولی فک نمی کنم روسیه اومده باشه اما خیلی شبیه اون حتی اهنگ صداش کاش اون بود
—-
صدای زنگ : ببیخید می تونم با خانوم انجل صحبت کنم
بله بفرمایید خودم هستیم
بیل : می خواستم اگه می شه کمی با هم تو لابی صحبت کنیم نوشیدنی هم با هم بخوریم
انجل : بله حتما
—-
بیل : سلام بفرمایید
انجل : ممنون ، چی میل دارید
بیل : از اون جا که من زیاد با نوشیدنی های اینجا اشنایی ندارم شما انتخاب کنید
انجل: ام فک کنم این عالی باشه من عاشق این طعم هستم فک کنم شما هم خوشتون بیاد
بیل : ممنون عطر خوبی که داره باید طعم خوبی هم داشته باشه
بیل (ذهن) : الان مطمعن هستم باید خودش باشه چطور ممکنه این محال این طعمی که من همی شه برا اون می خریدم واقعا عجیب نمی دونم شاید هم فقط یه اتفاق ساده باشه
انجل : بیل ، بیل
بیل : ببخشید یه لحظه تو خاطراتم رفتم این نوشیدنی من یاد خاطرات قدیمم انداخت مطمعنم این ها یه نشونه است
انجل : واقعا خوشحال می شم از گذشته شما بیشتر بدونم ، می تونم بپرسم ازدواج کردید یا خیر
بیل : مشکلی نی ولی خیر هنوز هم گاهی بهش فکر می کنم ، هنوز کسی مثل اون نتونسته من عاشق خودش بکنه
انجل : او چه عاشقانه هنوز منتظر اون هستید
بیل : نمی دونم خودمم هم گاهی شک می کنم که اصلا زنده است خیلی دنبالش گشتم
انجل : اگه الان ببینیش چی ؟
بیل : برام خیلی سخت باورش که بتونم ببینمش نزدیک ۵ سال که ندیدمش اون خیلی غیر منتظره رفت حتی خداحافظی هم نکرد ، ببخشید مثل این که ناراحتتون کردم
انجل : نه من فعلا باید برم مواظب خودتون باشید اگه بازم کاری داشتید خبرم کنید
بیل : بای
انجل : بای
بیل(ذهن) : اون داشت گریه می کرد ولی چرا
—-
فردای اون روز باهم کلی از مناطق که باید می گشتیم ، گشتیم سعی کردم از گذشته حرفی نزنم ، می خواستم امروز شاد باشم ، کنار اون بودن ارامش خاصی بهم می داد ، انگار همون عشق قدمی بود ، تو این چند سال با هیچ کس دیگه ای چنین حسی تجربه نکرده بودم ، هنوز فک می کنم اون خودش ، کاش می گفت که خودش ، ولی الان مهم نبود ، مهم این بود که کنار اون هستم اون هم یعنی عشقم
—-
جلسه همون طور که باید پیش رفت من جولی بیشتر با هم زمان می گذاشتیم تو شهر می گشتیم جایی نبود که نرفته باشیم اخرین روز بود که اون جا می بودیم
بیل : انجل  من مطمعنم که تو همون جولی هستی کمی مکث کرد اطرافش نگاهی انداخت
جولی : هیسس
—-
اشک تو چشماش حلقه زد و نامه ای به من داد و به سرعت اون جا رو ترک کرد
—-
سلام بیل عزیز می دونستم این سوال می کنی و می فهمی که من کی هستم اما الان در شرایط سختی هستم اگه این ها متوجه بشن که من یک امریکایی اصل هستم جون هر دومون به خطر می افته اری ۵ سال پیش مجبور شدیم مخفیانه به روسیه بیایم پدرم نمرده بود بلکه از طرف سرهنگ برنارد زندانی شده اگه من کار هایی که اون میگه رو انجام ندم جون پدرم به خطر می افته باید تا پایان معموریت هیچ کی از هویت من اگاه نشه و گرنه هم ماموریت هم جون ههمه مون به خطر می افته امیدوارم بتونی من درک کنی لطفا نامه رو هم از بین ببر با تشکر انجل

جرج : او پس برای همین انقد اون زندانی برات مهم بود پیدا کردنش
بیل : اره
جرج : اما من خیلی وقت که اون رو پیدا کردم متاسفانه اون می گن هنگام فرار کشته شده ولی چند تا شاهد هستن که می گن اون خود سرهنگ کشته
—-
بیل که دیگه هیچ صدایی نمی شنید خداحافظی کرد رو رفت
چند روز بعد جنازه سرهنگ در خانه خودش پیدا شد ظاهرا مسموم شده بود اما هیچ ردی از قاتل پیدا نشد
جرج : بیل من مطمعنم کار تو بوده
بیل : کار من نه ، اون خودش خودش کشت ، اون باشکم پرستیش به دام مرگ رفت ، اون عادت داشت هر وقت چیز خیلی خوشمزه می خریدم از کمدم یواشکی بر می داشت منم از این موقعیت سو استفاده کردم یه نوشیدنی گرون قیمت خریدم طوری مسوم کردم که قابل تشخیص نباشه ، اونم طبق معمول از هوس رانیش ، نوشیدنی من دزدید و خورد همین ، پس من نکشتمش
جرج : پس با یه صفر چطوری
بیل : سفر ؟
جرج : بله من با انجل به صورت مهرمانه مکاتبه کردم قرار شده بریم یه سفر روسیه و اون جا با ماجرا رو تموم کنیم و دوست عزیزم به ارزوی قدیمیش برسونم البته اون جا یه ازدواج سوری با جولی خواهی داشت و بعد با هم به امریکا بر می گردیم و بعد شناسنامه اصلی اون بر می گردونیم
بیل : بسیار ممنون واقعا خوشحالم کردی رفیق

پایان

#جواد_ارشان_مختاری

۱۳۹۵/۰۹/۱۷
@poemsecom

کپی برداری با ذکر نام نویسنده ازاد می باشد

author-avatar

About ارشان مختاری

مهندس صنایع هستم گاهی طراحی سایت می کنم علاقه زیادی به نوشتن دارم گاهی چند بیتی شعر می گم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × چهار =