بهانه
بهانه هایم را بگیر دست هایم را شعر هایم را دنیا را برای که می گویم دست هایم پاهایم سست بی حال دست هایم را بگیر این راه که میرم این کوچه ها همه بن بست نه فردایی روشن نه حالی بر ما چراغ ها را خاموش خواب هایی آلوده اشعاری سرد پیک های ماسیده […]
شعر خسته قلم
شعر خسته قلم دل به قلم نمی رود تار شعرم ، نا کوک است ترانه های خط به خط دنیا جملگی دروغ است چه اتشی که سر به سر به بال و جان من زدی نگو که این همه زیان برای تو ، چه خوب است دعا نکرد افاقه ای به سم کشاندی کار […]
شب یلدا
بازم شب یلدا شد هندونه مهیا شد چون شب که رسید و ما در جمع چه غوغا شد در محفل ما یاران حافظ چه معما شد هر کس به نوبت خود خواننده حافظ شد تعبیر نمود هر کس خنده ز همه سر شد تا صبح همگی جمعند ان شب چه مصفا شد ان کس که […]
شعر دوری
شعر دوری دوری ز من ، من ، ز تو دور م لعنت به این طالع شوم م این فاصله تا سنگ صبور م دیوانه کند عاقل جود م تا کی برم بر سر کوی م تا کی نگرم بر کوزه یار م چهره بنما بر دل سرد م یاری بنما این دل پیر م […]
روزای قدیم شعر
روزای قدیم شعر یک روز از اون روزا که هوا افتابی بود گذر چلچله ها از تو کوچه معمولی بود دفتر کاغذ و قلم تو خونه ها ارزو بود عشق عاشقی تو جونا واقعی بود * رفته بودم تو خیابون ، سر جوی ، زیر بارون کوچه مش رمضون ، زیر درخت سیب مون دوتا […]
خوابم نمیاد
خوابم نمیاد امشب از اون شباس که خوابم نمیاد کلی فکر تو این سرمیاد ولی خوابم نمیاد گاهی به چپ یاکه به راس ، اینوری یا که اون وری بالا پایین ، نه دیگه خوابم نمیاد فکرا همش تو ذهنم این که باید چی بپوشم استین کوتاه استین بلند نه دیگه خوابم نمیاد فردا که […]
شعر خاطره
شعر خاطره با من خاطره ساختن ، خیلی سخت بهارم رفته ٬ بر نمی گرده نمی دونم کجا ٬ در چه حالی زمانه با دلم بد بازی کرده خدا یا تا به کی ماندن در این دیر دلم پوسید ه ٬ گه ، گله کرده بس است دیگر بودن ، و هستن ترانه هایم ، […]
شعر راز جواد صابر مختاری (ارشان)
#شعر راز پر رازم پر دردم زمین را گاز می گیرم به خون اغشته ام اما دعای شکر می گیرم **** چقد زندان چقد رندان تمام عالمان نادان در این دنیای پوسیده همه خوشحال در زندان **** دلم خوش بود ماهی هست دل مردم کمی شاد هست ولی افسوس ماهی ها همه تنگ ها خالی […]
شعر زرد جواد صابر مختاری (ارشان)
#شعر – زرد خیالم امدُ رنگی دگر زد مرا دیوانه رنگی دگر کرد چونان مستان که گیجند ُ مبهوت (حیرانند و مبهوت) مرا مست نگاهی نازنین کرد حضورش دائما لبخند می زد و گرمایش جهانی گرم می کرد گل بلبل همه جمعند ُ مدهوش جهان با این فضا هم حال می کرد در این حال […]
شعر شبی دیگر
بازم شبی دگر شد شعرم دوباره نو شد تصویر تو زیادم همچون پیاله پر شد تا کی به خو بگویی این نیز سهم ما شد ان کس که رفت اکنون سید جزامیا شد تا کی دل غربیبت با یک ترانه دل شد تصویر تو مجاز است جامی دوباره پر شد مستی کجا در این جا […]